مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

متن مرتبط با «پگاه» در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) نوشته شده است

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (56) آوار آفتاب: دروگران پگاه

  •  اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (56) آوار آفتاب: دروگران پگاه دروگران پگاه پنجره را به پهنای جهان می گشایم.جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.ساقه نمی لرزد. آب از رفتن خسته است: تو نیستی، نوسان نیست.تو نیستی، و تپیدن گردابی است.تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و درّه ها ناخواناست.می آیی: شب از چهره ها برمی خیزد، راز از هستی می پرد.می روی: چمن تاریک می شود، جوشش چشمه می شکند.چشمانت را می بندی: ابهام به علف می پیچد.سیمای تو می وزد، و آب بیدار می شود.می گذری، و آیینه نفس می کشد.جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه تو نیست.پگاه، دروگران از جاده ی روبرو سر می رسند: رسیدگی خوشه هایم را به رؤیا دیده اند.  شعر «دروگران پگاه» از کتاب سومِ هشت کتاب، ظاهرش و حف ها و تصاویر تکراری اش جوری می نمایاند انگار فقط برای کش دار کردن این دفتر به آن تپانده شده است بی آنکه حرف تازه ای داشته باشد. عبور سرسری و شتابان از آن هدر دادنِ وقت است، برعکس، تأمل بیشتر با این که وقت بیشتری می برد، سودمندتر است با این که ممکن است خواننده واقعاً به آن چیزی که مد نظر شاعر بوده است نرسد. با این حال، «به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل» و دقیق خواندن بِه از بَه بَه و چَه چَه یا اَه اَه گفتنِ بی کوشش است. شعر «دروگران پگاه» خیلی دست ساز به نظر می رسد و به اصطلاح حرف ها و تصاویر و در کل حسّ اش تصنعی است. گویا فقط ببا این برنامه که در آوار آفتاب گنجانده شود، نوشته شده است. همین نکته می تواند دست خواننده را بگیرد تا دست کم بخشی از حرفش را بتواند بفهمد- آن بخشی را که به «آوار» و «آفتاب» مربوط می شود. با این که «هنر برای هنر» و بداهه نویسی جوری دست هنرمند را می بندد , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها