مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

متن مرتبط با «گرداب» در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) نوشته شده است

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-7

  • اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-7با ادامه ی شناساییِ کیستی یا چیستیِ «تو» در شعر «آبی، خاکستری، سیاه» از حمید مصدقدر شعر «درآمد»، که پیش درآمدی بر قصیده ی «آبی، خاکستری، سیاه» است، راوی برای خودش، صد در صد بدون حضورِ آن «تو»ی قهرکرده و به احتمال زیاد برای چند صدمین بار رویدادی را تکرار می کند و می گوید که سال ها پیش، از باغچه ی همسایه سیبی را دزدیده و به او داده است. از بدبیاری هر دو تایشان بود که تا این دوستِ همراهش نخستین گاز را به آن سیب زد، باغبان از راه رسید و راوی را دنبال کرد. سیب دندان زده از دستِ دوست اش افتاد و او گویا با قهر گذاشت و رفت. راوی پس از آن ماجرا همچنان اندیشه کنان غرق این پندار است که چرا خانه ی کوچک شان سیب نداشت. «خانه ی کوچک» به تنهایی نشانه ی فقر نیست، امّا راوی در قصیده اش حرف هایی می زند و نشانه هایی می گذارد که آشکار می کند که به زعمِ او، اگر فقیر نبودند و خانه شان بزرگتر بود و درخت سیب هم داشت، این دوست یا عشق اش را از دست نمی داد.راوی این جدایی شان را به وجود فاصله ها، و این فاصله ها را نتیجه ی تفاوت بین داشتن و نداشتن و نیز توجه به مال و دارایی، می بیند. آرزوی او، که با یکی شدن با «تو» و با «همه»، عملی می شود، همان است که در خیال خود از زبان گمشده اش بیان می کند:زندگی رؤیا نیستزندگی زیبایی ستمی توانبر درخت تهی از بار، زدن پیوندیمی توان در دل این مزرعه ی خشک و تهیبذریریختمی تواناز میان فاصله ها را برداشتاین «درختِ تهی از بار» می تواند جای آن «درخت، سیبِ نداشته»شان را بگیرد و آن دو را دوباره به هم برساند. البته آرزوی او فراتر از کامیابی فردی یا دو نفری شان است؛ او می گوید:از کجا که من و توش, ...ادامه مطلب

  • اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-8

  • اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-8با ادامه ی شناساییِ کیستی یا چیستیِ «تو» در شعر «آبی، خاکستری، سیاه» از حمید مصدقیکی از کارهای بسیار مهمی که بعضی ها در مطالعه ی متون ادبی و هنری، مخصوصاً در مورد شعر، یا فراموش می کنند که انجام دهند یا حوصله ی انجام اش را ندارند «چندبارخوانی» است. این گونه متن ها را بایستی چند بار و هر بار با دقتی بیشتر دید و شنید و خواند. ساخت و پرداختِ چنین متن هایی، اگر خوش ساخت و پرداخت باشند، چنان است که خودشان جزئیاتِ خودشان را تعریف و در نهایت خود را تکمیل می کنند. کسی که متن را چندین بار می خواند و مدام در آن عقب و جلو می رود تا نکاتِ مجهول یا مشکوک یا مغفول را برای خودش حل کند، گاهی اصلاً نیازی به این نمی بیند که به بافت Cخود رجوع کند یا حتی با مراجعه به منابع دیگر این بافت را گسترش دهد تا دریابد که هر بخشی از متنِ مورد مطالعه اش در رابطه با بخش های دیگر یا کلِّ متن چه معنی ای دارد. روشن است که دکتر کورش صفوی در مثالی که در زیر از او می خوانیم توانایی هایی را که «چندبار خوانی» به خواننده ی متون ادبی و هنری می بخشد در نظر نگرفته است. او تصور می کند که برخوردِ مخاطبِ این آثار مانند مشاهده ی آنی رهگذری است که تنها یک بار و به طور ناگهانی و اتفاقی فرصت داشته است رویدادی را در مسیرش ببیند. هر چند، بعید نیست که مشاهده کننده ی دقیق بتواند همان یک مشاهده را هم به طور درست چندین بار در ذهن اش مرور کند. دکتر صفوی نوشته است:فیلم سینمایی ای را در نظر بگیرید که قرار است ماجرای کشته شدن رییس یک قبیله را به دست سربازان قبیله ی دیگری نشان دهد. فرض کنید، در این قبیله «کشته شدن» به «افتادن نارگیل از درخت» تشبیه می , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها