مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

متن مرتبط با «دیگر» در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) نوشته شده است

مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(13)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(13)نخستین نکته ای که در خوانشِ هرمنوتیکی شعر «در این بن بست» به چشم می آید، ضمیر اشاره به نزدیکِ «این» است. هنوز هم هستند کسانی که پس از مطالعه ی برداشت های بنده از بعضی از اشعار، بدون توجه به این که چه روش و رویکردی را در خوانش آن متن به کار گرفته ام، اظهار فضل و دانش و آگاهی و باخبری می فرمایند که مثلاً احمد شاملو فلان شعر را برای نشان دادنِ بدی «انقلاب سفید» نوشته بود یا اخوان ثالث بهمان شعرش را در وصف خوبی های حشیش به زیور طبع آراسته بود و از این خبرداری های هشداردهنده و گاه دشنام دهنده ی فراوان.خواننده ای که قرار است خیلی از پیش فرض های خودش را برای فهمِ متنی که پیش رو دارد کنار بگذارد، در همان گام نخست، مؤلف را کنار می گذارد و با او و فرض ها و پیش فرض های زمانه اش قهر می کند. در گام بعدی چاره ای ندارد، جز این که از شرّ و دخالتِ پیش فرض های خودش نیز آزاد شود، زیرا تا پیش فرض های خودش را کنار نگذارد، هر حرفی که درباره ی مؤلف و زمانه اش بزند در سایه ی پیش فرض های آگاهانه و ناخودآگاهانه اش قرار می گیرد. در موردِ آگاهانه هایش می تواند تقریباً یک کارهایی بکند، رهایی از چنگ ناآگاهانه هایش امکان پذیر نیست. این که می گویند ما خیال می کنیم که سوار بر زبان هستیم، در صورتی که این زبان است که مهار ما را به دست دارد، از همین ناتوانی مان در به دست گرفتن تمام اختیارمان مشخص است. زبان و فرهنگی که بی اختیار به درونش افتاده ایم، به این آسانی ها دست از سر ما و خوانش و فهم مان برنمی دارد. هر یک از ما در این خوانش مان از متن، حتی اگر بخواهد از مؤلف یا از خودش یا از هر دو فرار کند، با رسیدن با آن غیرخودی که در متن است فق, ...ادامه مطلب

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(11)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(11) نه پسرخاله بازی، نه پدرکشتگی، نه رابطه ی استاد و شاگردی، نه محبت مرید و مرادی، نه عشقِ لیلی و مجنونی، هیچ کدام نبایستی موجبِ تفاهم بی خود یا سوء تفاهم بی دلیل در گفت و گوی با متن شود. هیچ متنی قرار نیست جوری تفسیر و فهمیده شود که کارش دلالی محبت یا دو به هم زنی باشد. متن تعهد نکرده است که آن مفهومی را فراهم کند که جنابِ خواننده می پسندد و به بهانه ی این که حضرتِ متن هم حرف و عقیده و گزینه اش را تأیید کرده است مشکلِ خود را حل شده ببیند. هرمنوتیک به خواننده در حلِّ آن مشکلی که در فهم متن دارد کمک می کند، آن هم اگر از دستش بربیاید، و کاری به این ندارد که خواننده نقشه کشیده است که نیازهای امروزش را در زندگیِ دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی با چه ترفندی و با چه خوانشِ دیگرگونه ای از متنی که مقدس یا مرجع شناخته شده است برطرف کند.متآسفانه، گاهی بعضی ها نه تنها با پیش فرض ها و پیش داروی های پیدا و پنهان، بلکه با درخواستی عاجزانه یا بی شرمانه یا گستاخانه، یا هر سه تا و چند تای دیگر با هم، سراغ متن می روند و آن چیزی را که می خواهند به زور از متن می گیرند، درست مانندِ آن مادر پیری که از فرزندش که دزد و راهزن بود خواست تا کفنی از مال حلال برایش تهیه کند. پسر طلبه ای را در بیابان دید و عمامه ی سفیدش را قاپید و گفت این را برمن حلال کن و او امتناع می ورزید. راهزن او را به باد کتک گرفت و آن قدر زد تا این که حلال حلالش به آسمان رفت. حالا حکایت ماست. بعضی ها در خوانشِ متن آن قدر متن را می زنند و آن قدر از متن می زنند تا به آنچه که به حساب شان، در دین و کتاب شان، و مطابق نیازشان حلال شده است برسند.متن در جای, ...ادامه مطلب

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(12)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(12)در بخش پیشین عرض کردم که معمولاً و آدم های معمولی از یک متن ادبی و هنری انتظار ندارند که در ارائه ی راه حل برای مشکلاتِ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و هر مسئله ی ریز و درشتی راه حل ارائه بدهد و برای ایجاد تغییر و تحول در زندگی مردم کاری بکند کارستان. هر چند، کم نبوده اند داستان ها و اشعار و آثاری که در دگرگونی اندیشه و در پی آن در نوسازیِ گفتاری و رفتاری و کرداری مردم اثرگذار بوده اند. زندان ها پر از مؤلف ها اینگونه متن هاست، در صورتی که کار اصلی محصولِ مشترک خواننده و متن است. خواننده با آن فهمی که از علاقه و سلیقه و تعهدی خاص برمی آید، جوری متن را می خواند و می فهمد که بعید نیست برود و هم سلولیِ مؤلف بشود. این خواننده است که با خوانش و فهمِ خودش می گوید که متن تا چه اندازه ادبی، سیاسی، مذهبی ... است. متن تا خوانده نشود خنثی است. خواننده ی اهل سیاست و دیانت متن را سیاسی و دینی می خواند و می فهمد. اما، معمولاً خواننده ی معمولی ای که اهل سیاست هم نیست، از متنی که پر از شعارهای فرقه ای و حزبی و صنفی و اصلاح طلبانه و اصول گرایانه و «تیک»ها و «ایسم»های گوناگون است انتظار دارد که به جای شعارهای کلّی همه ی همّ و غم اش را روی جزئیاتِ گویا و کارآمد بگذارد و فقط در باغ سبز نشان ندهد. از متن یا مجموعه ای از متون که از حرف هایشان نه تنها صدای طرح مسئله که بوی حل مشکل هم تولید و پخش می شود، انتظار دارد که در هر دو مورد کم نگذارد و هم مسئله را بدون تعارف همان طوری که هست مطرح کند و هم راه حلِّ مشکل را بدون رودربایستی و بدون ماستمالی کردنِ سر تا پای موضوع و مطلب و مقصود نشان بدهد. متنی که نتواند چنین کاری را, ...ادامه مطلب

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(6)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(6)هر متنی غیر از این که زبان خود را می سازد، سبک و آرایه و فنّی را که برای تفهیم آن زبان به مخاطب نیاز دارد خودش می سازد. در صورتی در انجام این کار ناکام می ماند که این ساخته و پرداخته اش خوش-ساخت و خوش-پرداخت از آب درنیامده باشد. از کجا این را می فهمیم؟ خودش این را نشان می دهد و می فهماند. رمان وضعیت بی عاری را که می خواندم متوجه شدم که یک چیزهایی، موضوعاتی و اندیشه هایی هست که به سختی و با لجبازی به زبان درمی آید ولی به متن در نمی آید. واژه ها و جملات کنار هم می نشینند، ولی، آن طور که باید و شاید، متن نمی شوند. البته، زبان همیشه نسبت به اندیشه کم می آورد، ولی این اندیشه است که همیشه از خواسته اش کوتاه می آید. به همین دلیل است که می شود گفت که زبان و اندیشه خیلی کم با هم کنار می آیند. درست است که گاهی مؤلف ها می گویند که آن چیزی را که در اندیشه شان بوده است نتوانسته اند بگویند، اما، اگر بضاعتِ زبان شان همین بوده است که گفته اند، اندیشه شان هم در همین حد بوده است. بنده در این بحث ها فعلاً کاری به کار مؤلف ها ندارم. خودِ متن به خواننده می گوید که تا چه اندازه متن شده است. این بحثِ «متن شدن» خیلی مهم تر از موضوع «ترجمه پذیر بودن» است، زیرا وقتی درباره ی ترجمه پذیریِ یک متن بحث می کنیم، یعنی از پیش «متن بودن»اش را پذیرفته ایم. امّا، واژه ها و جملات، گاهی با هم می آیند، ولی با هم یک متن را نمی سازند، به شکلی درنمی آیند که بشود گفت «متن» شده اند. با این شکلی هم که دارند، به آن مفهومی که می خواهند برسانند خیانت می کنند. تقصیر خودشان نیست. کار محال انجام شدنی نیست. «متن پذیر» نبودنِ یک روایت یا قصه بدتر از ترجم, ...ادامه مطلب

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(7)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(7)پاورقی های وضعیت بی عاری، که غیر از آموزش زبان به آموزشِ موضوعات دیگر نیز می پردازد، مانند سرعت گیرهایی عمل می کند که در جاده و خیابان و حتی کوچه ها سر راه خودروها گذاشته می شود، حتی از آن ها هم بدتر. راننده ای را در نظر بگیرید که هنگام رسیدن به تابلوی «به سمت خیابان مطهری» ببیند که، روی همان تابلو، جلو نام «مطهری» پرانتزی باز کرده اند و مختصری از شرح حال شهید مطهری را در آن نوشته اند. اگر بخواهد آن را هم بخواند و ذهن اش گرمِ همان بشود، حتماً از مسیر اصلی منحرف می شود و بعید نیست به دار یا دیواری یا، خدای نکرده، به عابری بزند. در متنِ رمان های طولانیِ کلاسیک، این گونه اطلاعات حاشیه ای، با ترفندی و بهانه ای، در خود متن و در دلِ گفت و گوی بین شخصیّت ها جا داده می شد. این پاورقی ها یا اطلاعات جنبی تا چه اندازه لازم است؟ به درد چه نوع خواننده ای می خورد؟ هر خواننده ای با در نظر گرفتن نکات زیر در هنگام خوانش و نقدِ متن به پاسخِ این دو پرسش می رسد:خواننده بایستی مشخص کند: چه چیز متن را می خواهد نقد و بررسی کند، تا چه اندازه توانایی یا شایستگی انجام این نوع نقد را دارد،به چه نوع دانشی برای این نوع نقد نیاز دارد،تا چه اندازه خودِ متن به آن موضوع و آن جنبه از آن موضوع که او می خواهد نقد کند وابسته است،از داشته های خود متن در نقدش چه استفاده ای می تواند بکند،و... سرانجامچه چیز را دست کم به خودش می خواهد ثابت کند.ببینید، یک زبانشناسِ اهل اهواز ممکن است بدون در نظر گرفتن ویژگی ها و منطق ادبیِ متنِ وضعیت بی عاری، فقط و فقط بخواهد روی ارائه ی درست یا نادرستِ زبان ها و لهجه هایی که در متن ارائه شده است کار کند. بدون, ...ادامه مطلب

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(8)

  • مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(8)اگر از بیرون، و با شناختی که از رمان نو و از دین و از سیاست و از تاریخ داریم بخواهیم وضعیت بی عاری را بخوانیم، انتظارمان از این متن و مؤلف اش چقدر بالا می رود؟ این بار می خواهم با نگاهی نمایان از بیرون، نه فقط زیرچشمی، ولی با تکیه بر درونِ این متن، به آن نگاه کنم. همه چیز در وضعیت بی عاری دور موضوع و اصل «بی عاری» می گردد، حتی «باعاری». از بی عاریِ متن است که گسترشِ تخم درخت بی عار را با شعاری فرهنگی -سیاسی به پای «انگلیزی ها» می نویسد. جالب است که متن در جانب داری از «بی عاری» به «سبکِ بی عاری» رسیده است. پیش از این نیز عرض کردم که، زاویه دید نمایشی و تگ گویی های حاکی از جریان سیّال ذهن می توانست برای دغدغه های مهم تری که به چند صداییِ متن می انجامید به کار گرفته شود، در عوض، از این ترفند روایتی برای بیانِ آشکار امیال جنسی استفاده شده است. ایرادی ندارد. «بی عاری در روایتِ روابط جنسی» با ترفندِ جریان سیّال ذهن و تک گوییِ شخصیّت ها به خوبی توجیه می شود، منتها، اگر «بی عاری» قرار است با چنین تصاویری به نمایش دربیاید، این نوع از «بی عاری» تازگی ندارد. اگر آدم های بی عار در این متن، با تک گویی در خلوتِ خود، با بهانه ها و استدلال های امروزی تر، به مخالفت با دین خود یا سوگیری های سیاستمداران بزرگ و به اصطلاح «تاریخ ساز» مملکت شان می اندیشیدند، «بی عاری» تا این اندازه به عنوانِ یک «عیب» به چشم نمی آمد. «متن» داعیه ی عرفان هم ندارد که بشود گفت، این عشقی که جوانانِ مندائی و مسلمان نسبت به یکدیگر ابراز می کنند، عشقی عرفانی است. متأسفانه، یکی از دغدغه های رمانِ وضعیت بی عاری شناساندنِ دینِ مندائی هاست، در صورتی, ...ادامه مطلب

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-12

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-12در فهم هر اثری هر خواننده ای از آگاهی ها و تجربه های خودش بهره می برد و به نتیجه ای می رسد که کم و بیش شبیه به یا متفاوت از آن چیزی است که دیگران با خوانش همان متن به آن رسیده اند. هر کسی از زندگی، زبان، ادبیات، هنر و علوم شناخت و تجربه ای دارد که برداشت هایش از متونی را که می بیند و می شنود و می خواند، از درون همان ها بیرون می کشد. توصیه ی بنده همیشه این بوده است که هر خواننده ای به خودش و متن بیشتر متکی باشد تا به برداشت های دیگران که از مجموعه ی شناخت ها و تجربه های متفاوت شان درآمده است. هنوز هم خیلی ها، عالی ترین تلاش و همت شان با کم ترین اعتماد به خود این است که هر متنی را با ذهن دیگران بخوانند و بفهمند. هر از گاهی چند گفته ام و یادآوری کرده ام که، تا وقتی که خودِ خواننده اصل مطلب را با خوانش دقیق از متن می گیرد، نیازی ندارد که برای اثبات درستی برداشت هایش به اسامی خاص صاحبنظران متوسل بشود، یا برعکس، با مطالعه ی برداشت های خاص آن ها برداشت خودش را بگذارد دم کوزه و حتی چنان خودش را گم کند که نداند آبش را بخورد یا نخورد!یکی از مخاطب ها در مورد تحلیل بنده از شعر «نشانی» چنین نظر داده است: متاسفانه تحلیل و یا تفسیر مناسبی از این شعر نبود و توضیح بنده در این اینجا ممکن نیست لطفا نظری به کتاب از مصاحبت افناب و تحلیل دکتر کاکاوند بندازید خالی از لطف نیست.این که ایشان فکر می کنند که بنده نظری به آن کتاب و تحلیل نینداخته ام و از لطف شان بی نصیب مانده ام به این خاطر است که می بینند آن نکته ی مهمی را که آن ها به آن توجه کرده و پرداخته اند در تحلیل بنده نیست. برای این که بدانید آن نکته چیست بد نیست متن کوتاهی را که کامیار عابدی در , ...ادامه مطلب

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-10

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-10پسرخاله بازی با متن ها اغلب فراتر از مرزهای آن گلیمی می رود که مؤلف پای خود را روی آن دراز و پسرخاله اش پایش را از آن هم درازتر کرده است. این که فردی پس از ترجمه ی آثار اندیشمندی یا نقد و بررسیِ مجموعه آثار شاعر و نویسنده ای حالا با پُررویی خودش را وکیل و وصیّ و وارثِ او می داند از آشکارترین نمونه های این گونه بازی هاست. اما، نوسان بین عقده و عقیده در هنگام تفسیرِ متن ها آن قدر ظریف و گاه نامحسوس است که به سختی می توان برداشت خواننده را از متن به حساب یکی از این دو یا هر دو گذاشت. این اِعمال و تحمیلِ نظرها یا عقده گشایی ها اغلب چنان در ذهنِ قریبِ به اتفاقِ خواننده ها جا گرفته است که به همان شرکِ مخفی یا نامحسوسی می ماند که نبیّ اکرم(ص) آن را به حرکت آرام مورچه بر صخره ای سیاه در شبی تاریک تشبیه کرده است. همین دخل و تصرف های پیدا و نهان خواننده ها در هنگامِ خوانشِ آلوده به تفسیر یا سوءتفسیرشان باعث می شود که متون ادبی با برچسبِ writerly از متن هایی که تک معنی و readerly اند جدا شوند. متن های ادبی راه را برای خودنماییِ آشکار و دستبردِ پنهانیِ خواننده باز می گذارند و او چه بخواهد و چه در برابر هوس هایش مقاوت کند، سرانجام آن ها را جوری می نویسد و می فهمد که به ذهن و شخصیّتِ خودش نزدیک تر می شود. متن هایی که به ظاهر فقط با یک معنی خوانده و فهمیده می شوند، در صورتی دچار پسرخاله بازی می شوند که پای متن های دیگر نیز برای درک بهتر معنی شان به تجزیه و تحلیل شان باز شود.از دید بسیاری از اهلِ فن در هر زمینه ای، هر چه کارِ نقد و بررسیِ متن ها تخصصی تر باشد، ناچار عرصه ی پسرخاله بازی ها گسترده تر می شود. خیلی ها متن هایی مانند برخی نوشته ه, ...ادامه مطلب

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-9

  • تفاوتِ نقدِ پسرخاله ی سهراب سپهری با نقدهای دیگر-9از آشنایی هایی که موجب پیشرویِ منتقد به خارج از محدوده ی متن می شود، آشنایی اش با مؤلف رایج تر و بدتر از همه است. البته این آشنایی می تواند در صورتی که واقعاً در خودِ اثر نیز ردِّ قابل پیگیری ای از خود به جا گذاشته باشد، به اندازه ی خودش خیلی هم بجا و سودمند باشد. به عنوان مثال، در تفسیر «آیدا، درخت و خنجر و خاطره» اشاره به این که «آیدا» همسر احمد شاملو بوده است، هیچ ایرادی ندارد در صورتی که وصفِ او در متن نیز همین را بگوید و از حدِّ خودِ متن تجاوز نکند. به عنوان مثال، هنگامی که متنِ شاعر می گوید که «آیدا» عشق او بوده است، صحبت از این که «آیدا» همسرش بود و عقدشان در فلان دفترخانه ثبت شده است، حرفِ مسخره ای است که «آیدا» را برخلافِ تلاش شاعرْ کوچک می کند. همچنین، اگر یکی از آشنایانِ نزدیکِ احمد شاملو بیاید و خاطره ای را تعریف کند که «آیدا»ی دیگری از آن بیرون بیاید، شخصیّتِ «آیدا»ی درونِ شعر نبایستی با آن شخصِ بیرونی مقایسه وسنجیده شود.بگذارید اعتراف کنم که عبارت یا اندیشه ی «پسرخاله بازی در نقد» زمانی به ذهنم خطور کرد که رمانِ وضعیت بی عاری نوشته ی حامد جلالی را می خواندم. این کتاب در سال 1398 برنده ی جایزه ی جلال آل احمد در بخش داستان بلند و رمان شد، و حامد جلالی پسرخاله ی بنده است. بنده هنگام نقد چنین اثری ممکن است مرتکب دست کم دو فقره پسرخاله بازی بشوم. نخست، با آگاهی از این واقعیت که این اثر جایزه ی ادبیِ معتبری را برده است با ملاحظه کاری به نقد آن بپردازم و نقص هایش را نبینم. دوم، با آگاهی از این که می دانم بعضی از رویدادها و شخصیت های این رُمان، مانند «عشق بین رام و حلیمه» و «آشیخ ابوالقاسم»، به احتمال زیاد و نزدیک به یق, ...ادامه مطلب

  • نگاهی دیگر به «بدِ حادثه»ی حافظ

  • نگاهی دیگر به «بدِ حادثه»ی حافظ معمولاً خیلی ها پس از مطالعه ی نظرِ ناقدِ بزرگی در موردِ متنی ادبی، مانند غزلی از حافظ، با تصورِ این که همانی را که خوانده اند همان «یک کلام، ختم کلام» بوده است، ظرفیتِ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها