مغالطه ها یا خطاهای منطقی(23)

ساخت وبلاگ

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(23)

      

23.Ignore the evidence

 

شواهد را نادیده بگیرید. بزنید زیرِ همه چیز! آنهایی را که دستِ شما را رو می کند  پیش از بقیه انکار کنید. فضا جوری است که خیلی ها دُمِ خروس را نادیده می گیرند و همان قسمِ حضرتِ عباس را باور می کنند. تا می توانید پیش قاضی، معلق بازی کنید، شاید فرجی شد. باباطاهر با همه ی عریانی اش به خداوند متعال رو انداخت و گفت:

 

از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا! به حق هشت و چارت

ز ما بگذر! شتر دیدی ندیدی

 

شما آنقدر زرنگ باش که شتری را هم که رویش نشسته ای کسی نبیند.

 

می گویند:

 

 مردی را نزد خلیفه آوردند که او زندیق است. خلیفه او را پیش طلبید و گفت: به من رسیده که تو زندیقی.

گفت: هرگز. چه من مردی مؤمن و نمازگزار و روزه دار و شب خیز و پرهیزگارم.

خلیف گفت: من تو را تازیانه می زنم تا به زندیقی اقرار کنی.

گفت: عجب حالت است. پیامبر به شمشیر می زد که به مسلمانی اقرار کنید و تو که خلیفه و امیرِ مؤمنانی به تازیانه می زنی که به کافری اقرار کن. خلیفه بخندید و او را بخشید.

 

سندِ معتبر را، هر چند که با منطق و فلسفه اثبات شده باشد، طوری با سفسطه معنی کنید که حرفِ شما را شاهدِ بر حقیقت تلقی کنند.

 

آورده اند:

 

زنی پیشِ «واثقِ» خلیفه دعوی پیامبری می کرد. واثق از او پرسید: محمد(ص) پیامبر بود؟

گفت: آری.

گفت: چون او فرموده است که «لا نَبِیَّ بَعدی» پس دعویِ تو باطل شد.

آن زن گفت: او فرمود که « لا نَبِیَّ بَعدی»، و نفرمود « لا نَبِیَّة بَعدی».

 

یعنی که فرموده اند که هیچ مردی پس از ایشان نبی نخواهد شد. نفرموده اند که هیچ زنی!

 

 

شاهد و مدرکِ شما، هر چند کوچک، کافی است آن قدر بزرگ به نظر برسد که برای بستنِ دهان طرفِ مقابل کافی باشد.

 

می گویند:

 

زنان قدیم به پوشیدن شرمگاه در گرمابه چندان پای بند نبودند. روایت است که مردی آقا محمدحسین نام از بزرگان بیرجند حکمْ داده بود که همه ی زنان در گرمابه ی زنانه باید لنگ بپوشند. زنان همه اجرا می کردند و آقا محمدحسین چنان در جامعه نفوذ داشت و در گرمابه چشم و گوش، که هر گاه زنی بدون لنگ در گرمابه شستشو می کرد، خبر به گوش آقا محمدحسین می رسید، و در جلسات دیگر حمام چندان او را با لنگ های آب داده می کوفتند و تعزیر می کردند که از هوش می رفت. این قانون به سختی اجرا می شد.

وقتی زنی دلاک که لنگی حسابی نداشت، پارچه و به قول عوام «لتّه کهنه یی» به دور کمر بسته بود که آنقدر کوتاه و پاره پاره بود که هیچ جا را نمی پوشانید. زنان دیگر که این وضع را دیدند به آن زن گفتند: خاکِ عالم! این دیگر چیست؟ این که هیچ سوراخی را نمی پوشاند و نمی بندد.

زن دلاک جواب داد: شما درست می گویید، پوشاک قابلی نیست، ولی لااقل لته یی هست که دهن آقا محمدحسین را ببندد.

 

 

ادامه دارد

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:49