مغالطه ها یا خطاهای منطقی(14)

ساخت وبلاگ

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(14)

 

 

14. Devise analogies (and metaphors) that support your view (even if they are misleading or “false”)

 

برای پشتیبانی از نظرتان از قیاس و استعاره کمک بگیرید حتی اگر انحرافی و غلط باشد. بعد می شود بهانه گرفت و گفت که در مثل مناقشه ای نیست.

 

آورده اند:

 

کسری را گفتند: وکیلانِ تو تا اوّل از نفعات (منافع و منابع) نفع خود برنگیرند به نیازمندان چیزی نرسانند.

گفت: تا جوی سیراب نشود نگذارد که آب از او بگذرد.

 

قیاس اش آن قدر درست می نماید که این حرف وِرد زبان مردم است که، برای حکومت باید کسی را انتخاب کرد که شکم اش سیر باشد و به اصطلاح سر سفره ی پدر نشسته باشد. می گویند که آدم نخورده تا به جایی می رسد و بیت المال و مالی از این بیت در اختیارش گذاشته می شود، اوّل به فکر خودش است. مردم تحت تأثیر تبلیغاتِ دارندگانِ بانفوذ این را پذیرفته اند و آنان را که گاه در دزدی و مالِ مردم خوری حرفی ای ترند بر ضعیفان و فقیرانی همچون خود برای تصدی امور ترجیح می دهند.

معمولاً برخی از مسئولین که می دانند اکثر مردم عامی اند برای اقناع و ارضایشان از مثل و حکایت و کنایه و استعاره استفاده می کنند. مردم درجا منظور کسی را که می گوید «آب را بریز آن جایی که می سوزد» متوجه می شوند. یا تا مثلِ «بکوبی اش بیل می شود، بِکِشی اش میل می شود» را از او می شنوند با خود می گویند که بنده ی خدا راست می گوید که مسئولیت اش آن قدر ها کم و ساده نیست که آدم مثلِ شاگرد آهنگری در موردش نظر بدهد. افراد عامی تا کسی را کلید به دست می بینند، به این نتیجه می رسند که او درهای بسته را به رویشان باز می کند. البته باید توجه داشته باشید که در حالِ حاضر در مملکتِ ما عامی دیگر به معنیِ «بی سواد» نیست. همان معنایی که هم ریشه با «عمی»، یعنی «کور»، است بیشتر با آن جور درمی آید، و صد البته از «کور» نیز نباید به نابینایی رسید زیرا خیلی از عامی های ما با چشمانی بینا مدام به مدرکِ تحصیلی شان چشم دوخته اند و به آن مفتخرند. یکی از نشانه های عامی بودن در حالِ حاضر، دل خوش کردن و افتخار کردن به چنین مدارکِ بی مایه است. عامی حالا یعنی «ناآگاهی» و بی خبر از اصلِ اصلِ اوضاع.

 

 

مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، نخستین کسی بود که، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در صحبت با مردم گاهی به جای استدلال و گاه نیز به عنوانِ چاشنی استدلال هایش از حکایت و تمثیل کمک می گرفت. حکایت های ملانصرالدین اش خیلی مشهور است. با احترام به شخصیّتِ سیاسی و علمی و فرهنگی و مذهبی ایشان، باید عرض کنم که او نیز فکر می کرد با حکایت می تواند عوام و خواص را قانع و ساکت کند. متنِ ذیل، بخشی از صحبتِ ایشان از طریق رادیو و تلویزیون با مردم در فروردین سال 1358 است. حکایت ها و مثل هایی را که آورده و زده اند برایتان مشخص کرده ام. جمله ی نخست ایشان، خطاب به مردم، نشان می دهد که ایشان چه شناخت و تصوری از مردم داشته اند:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم، سلام به کسانی که مرا می بینند و من آنها را نمی بینم و نمی شناسم. شکر خدا و تشکر از شما ملت، مثل این که اوضاع خوب است و رو به خوبی می رود. حول حالنا الی احسن الحال که در روز عید گفتم همان قدر به طرف خوبی است- خوب به هیچ وجه نشده، هنوز هم خیلی بدی دارد. خیلی عیب دارد، اما در همین جهت می رود. دلیلم نیز این است که جمعه گذشته توانستم بعد از دو سه ماه یک ساعت بخوابم و خوابم برد. البته این دلیل کمی ملانصرالدینی است. می گویند از ملانصرالدین سؤال شد مرکز زمین کجاست؟ جواب داد: همان جایی که میخ طویله ی الاغم کوبیده شده، اگر قبول ندارید، بروید زرع کنید. یعنی ملانصرالدین الاغش را محور زمین دانست و خودش را هم ملاک همه تشخیص ها. در این جا هم این طور است، ولی در هر حال از این که آدم بتواند و حواسش جمع باشد، این حکایت از این می کند که اوضاع تا حدودی قابل کنترل و آرامش شده و از آن هیجان بیرون آمده است. خیلی هم باید ممنون باشیم از کسانی که می توانستند مشکلات و دردسری فراهم بکنند و فراهم نکردند، چون پس از کردستان و گنبد انتظار داشتیم، گزارش هایی رسیده بود که نوبت به بلوچستان، بعد هم خوزستان می رسد. بنابراین، چون به عقب انداختند یا ان شاءالله منصرف شده باشند، خیلی ممنون هستیم. امیدواریم که همه گروه ها و همه آنهایی که دفعه قبل عرض کردم بیش از تناسب شان سنگ خلق را به سینه می زنند، و کاسه گرم تر از آش هستند، آنها هم سر عقل آمده باشند و برای اثبات حس نیت که در هر حال من عقیده دارم، امیدوار هم هستم و می دانم که در آنها هم، و در همه، حسن نیت و امید و تفاهم به همکاری و خدمت به مملکت و رفع مشکلات و خطرات وجود دارد. البته می شود انسان حکایت آن کبک را که می گویند سرش را زیر برف می کند گاهی وقتی آدم که مسئولیتی و وظایف سنگین که دارد مصلحت ایجاب می کند که خیلی چیزها را نشنود یا خودش را به نشنیدن بزند برای این که کنترل اعصاب داشته باشد.

 

ادامه دارد

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 106 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 12:11