چه بهانه ای بهتر از حافظ

ساخت وبلاگ

چه بهانه ای بهتر از حافظ

 

جناب آقای مصطفی بادکوبه ای هزاوه ای کتابی دارد با عنوان نگاه قرآنی حافظ از نشر علم که چاپ نخستِ آن به سال 1394 برمی گردد و از چاپ های بعدی اش خبری ندارم. این کتاب که مشخص است خیلی با شتاب نوشته و منتشر شده دارای اشتباهات چاپی و لپی زیادی است. در نقل آیات و نیز غزلیّاتِ حافظ که فقط به رونویسی و به اصطلاح امروزی ها تنها به کُپی-پِیستِ ساده ای نیاز است اشتباهات فراوانی دیده می شود. عجیب است که ایشان با آن روحیه ی اصلاح طلبی و مردم دوستی به چه دلیل راضی به نشر کتابی شده اند که می توانست با یک سوم این حجم کنونی و قیمت کمتر به دست مردم برسد. ایشان در پایانِ بسیاری از غزلیّات متنِ کوتاهی را نوشته اند که جمله ای مانندِ «خالی از اشاراتِ قرآنی» ختم کلام شان شده است. راستی، چرا از گذاشتنِ این گونه غزلیّات که حرف مهمی در موردشان نزده اند صرف نظر نکرده اند؟ حتی می شود پرسید که چرا وقتی با توجه به نوشته های ایشان فقط در بعضی از غزل ها و آن هم فقط در یکی-دو بیت از آن ها اشاراتی قرآنی وجود دارد، به همان بیت ها و شرح شان اکتفا نکرده و تمام متن غزلیّات را در کتابشان آورده و آن را حجیم کرده اند؟ مسلماً، خوانندگانِ علاقه مند به چنین تحقیق هایی چندین نسخه از حافظ برای همراهی با نوشته های ایشان دمِ دست دارند.

اما بهانه ی ایشان ورای بررسیِ حافظ و حتی تحقیقی قرآنی است. ایشان در لابه لای بررسی قرآنیِ حافظ، نظر شخصی خود را درباره ی دین و سیاست جا داده اند و از حافظ و قرآن برای تأیید خودشان مایه گذاشته اند. چه زبانی بهتر از حافظ و چه سندی محکم تر از قرآن که آدم با اشاره به آن حرف دلش را بزند؟ محضِ نمونه، به غزل ذیل از حافظ و نگاهِ ایشان به حافظ و قرآن توجه کنید تا خودتان به اصل مطلب شان پی ببرید:

«غزل 295

سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ

که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ

به جلوه ی گل سوری نگاه می کردم

که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ

چنان به حُسن و جوانیِّ خویشتن مغرور

که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ

گشاده نرگسِ رعنا ز حسرتْ آب از چشم

نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن

دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ

یکی چو باده پرستان صُراحی اندر دست

یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته ایاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

 

     آیات ملهَم

1-نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

در آیه 99 سوره ی «مائده» می خوانیم که: «و ما علی الرسول الّا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون» یعنی: پیامبر وظیفه ای جز رساندن پیام الهی ندارد و خداوند آن چه را آشکار یا نهان می دارید، می داند!

این مبحث بسیار مهم است که راستی آن چه وظیفه ی پیامبر است چیست؟ همه ی اهل معرفت می دانند که پیامبر مسئولیّتی جز ابلاغ پیام الهی ندارد... آن چه مربوط به زمینه های اجرایی(حکومت) می شود، هنگامی است که مردم با اراده ی خودشان علاوه بر پیامبری مسئولیت حکومت را هم به پیامبر بدهند که البته در چنان حالی «پیغمبر حاکم» طبعاً وظیفه ی هدایت را با حکومت تلفیق می کند و در حکومت با هدایت الهی عمل خواهد نمود. امّا نفس پیامبری هیچ ربط مستقیمی با حکومت ندارد، چنان که عیسی(ع)، پیامبر مسیحیان است امّا به حکومت نرسید، شخص پیامبر اسلام هم حدود سیزده سال در مکه پیامبر بود ولی حاکم نبود! و این هیچ گونه ایرادی ندارد.

نکته ی جالب این است که این آیه در سوره ی «مائده» است که سوره ای است مدنی و اکثر مفسّران نوشته اند که این سوره آخرین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده است!! یعنی آیه ای ناسخ این آیه نداریم و این آیه در شرایطی نازل شده است  که پیغمبر حاکم(ص) هم بوده اند! امّا آن چه وظیفه شان تلقی می شده فقط «ابلاغ آیات است و بس!!»

توجه: آیه ی بعدی تأییدی است بر برداشت ما، چون می گوید: «قل لایستوی الخبیث والطّیب و لو اعجَبَکَ کثرةالخبیث...» بگو ای پیغمبر: بدان و نیکان برابر نیستند، هر چند فراوانی بدان تو را به تعجّب اندازد!! پس تو فقط ابلاغ حقایق را به عهده داری «نه هدایت اجباری مردم را»!!(آیه 100 سوره مائده) و حافظ عزیز به این نکته توجه نموده و شاید به خاطر قافیه، این بیت از معدود مواردی است که عین جمله ی قرآنی در شعرآمده است.»

 

جناب آقای بادکوبه ای همین قدر در مورد این غزل نوشته است و باید خدمت ایشان عرض کنم که سر تا پای این غزل، از دمِ مطلع گرفته تا تهِ مقطع، نشان می دهد که «حافظِ عزیز» به این نکته ای که در مورد حکومت کردن یا حکومت نکردن رسول اکرم(ص) ایشان نوشته اند توجهی نکرده، و در ضمن، نشاید گفت که این جمله را برای این که عین جمله ی قرآنی بوده و نیز برای تنگیِ قافیه آورده است. جالب است که نه حرفِ قرآن مجید آن حرفی است که ایشان زده اند، و نه حرفِ حافظ تفسیری است که ایشان نموده اند.

گفته اند و درست گفته اند که «نَبُوَد بر رسول غیر بلاغ» از کلام الله مجید است. آیه ی مورد بحث را با چند آیه ی پیش و پس اش می خوانیم تا ببینیم موضوع اصلیِ پیرامونش چه بوده است:

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ ۖ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا ۗ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ [٥:٩٦]

صيد دريا و خوراك آن براى شما حلال شد تا براى شما و مسافران بهره‌اى باشد. و شكار بيابان مادام كه احرام داريد، بر شما حرام شده است و از خدايى كه به سوى او محشور مى‌شويد پروا كنيد

 

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ۚ ذَٰلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [٥:٩٧]

خداوند، كعبه آن خانه حرمت دار و نيز ماه‌هاى حرام و قربانى‌هاى بى‌نشان و نشاندار را مايه قوام كار مردم قرار داده است. اين بدان سبب است كه بدانيد خداوند هر چه را كه در آسمان‌ها و زمين است مى‌داند و خدا به همه چيز واقف است

 

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [٥:٩٨]

بدانيد كه خداوند هم سخت كيفر است و هم بسيار آمرزنده و مهربان

 

مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ [٥:٩٩]

پيامبر جز ابلاغ، تعهدى ندارد، و خدا آنچه را عيان كنيد يا نهان كنيد مى‌داند

 

قُل لَّا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ ۚ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ [٥:١٠٠]

بگو: پليد و پاكيزه يكسان نيستند، هر چند كثرت پليد تو را به شگفت آورد. پس اى صاحبان خرد! از خدا بترسيد، باشد كه رستگار شويد

 

مشخص است که در این آیاتْ حرف از رعایت حلال و حرام است و وظیفه ی رسول در موردِ خوراکی ها و اعمالِ حرامِ در هنگام احرام برای مؤمنان فقط ابلاغ حکم الهی و معرفی شان است. در ادامه ی همین آیات تأکید می شود که اگر کسی به طور مخفیانه به خوراکیِ حرام یا عمل حرامی دست بزند، ممکن است از چشم رسول خدا پنهان بماند. ولی خدا را، که آگاه از آشکار و نهانِ همه است، نمی تواند گول بزند. پس، روشن است که چرا در این مورد وظیفه ی پیامبر فقط ابلاغ است و بس. اگر مؤمنی وسطِ نماز وضویش باطل شد و بقیه اش را بی خیال همان طور ادامه داد چه کسی جز خدا از وضعِ او باخبر است. شاید این از آن مواردی باشد که به درستی می شود گفت: خودش می داند و خدای خودش. امّا، واژه ی «بلاغ» برای خودِ قرآن نیز، که احکام دیگری هم از طریقِ آن ابلاغ شده، استفاده شده است:

هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ [١٤:٥٢]

اين [قرآن‌] پيامى روشنى براى مردم است، و براى اين كه بدان انذار شوند و بدانند كه تنها او معبود يگانه است، و تا صاحبان خرد پند گيرند.

 

بنابراین، تبلیغ فقط به مواردی که در سوره ی مائده درباره ی برخی خوراکی ها و بعضی اعمال نازل شده است محدود نمی شود. مهم تر از این ها این است که این «بلاغ» فقط ویژه ی پیامبر(ص) و زمانه ی خودِ او نیست. مهم ترین حرف برای مؤمنانِ روزگارانِ پس از رسول اکرم(ص) این بوده است:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ [٣:١٤٤]

و محمد صلّى الله عليه وآله نيست جز فرستاده‌اى كه پيش از او هم پيامبران گذشتند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود عقبگرد مى‌كنيد؟ و هر كه عقبگرد كند، هرگز به خدا زيانى نمى‌رساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

نمی خواهم به تحلیل ادعاهای ایشان در مورد حکومتِ پیامبر(ص) یا حکومت دینی بپردازم، فقط پرسش هایی را مطرح می کنم که خیلی ها برای باب روز حرف زدن از پاسخ دادن به آن ها یا از توجه به پاسخ دیگران در موردشان طفره می روند:

آیا وظیفه ی رسول فقط این است که به مردم بگوید چه بخورند و چه نخورند و مناسک شان را چه جور انجام بدهند؟ مگر ممکن است کسی به این جور چیزها کار داشته باشد و به چیزهایی که شرایط انجام یا عدم انجام شان را فراهم می کند کاری نداشته باشد؟ مثلاً، اگر کسی می گوید زنده به گور کردن دختران گناه و حرام است، باید فقط مردم را نصیحت کند که این کار را نکنند و بعد، اگر آشکارا یا پنهانی چنین کاری را می کنند، حواله شان بدهد به خدا ؟ آن همه جنگ های پیامبر(ص) برای این بود که مردم گوشتِ خوک و شراب نخورند و اگر خوردند، به قول مردمِ عامی، خودشان بدانند و خدای خودشان؟ در برخی تفاسیر از آیات ذیل از سوره ی بقره در مورد حکومتِ پیامبران و کسانی که آنان منصوب می کنند برداشت سیاسی شده است:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ [٢:٢٤٦]

آيا آن سران بنى اسرائيل را پس از موسى نديدى آن‌گاه كه به پيامبر خويش گفتند: براى ما اميرى بگمار تا در راه خدا جهاد كنيم؟ گفت: آيا احتمال نمى‌دهيد كه اگر جهاد بر شما مقرر شد جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است كه در راه خدا جهاد نكنيم در حالى كه از ديارمان رانده شده و از فرزندان خود جدا افتاده ایم. امّا هنگامی که به جهاد دستور یافتند، جز اندکی از ایشان همه روی گردان شدند و خدا به ستمگران آگاه است.

وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [٢:٢٤٧]

و پيامبرشان به آنها گفت: همانا خدا طالوت را به اميرى شما برگماشت. گفتند: از كجا او بر ما حكومت داشته باشد، حال آن كه ما براى اين امر شايسته‌تريم و او از مال دنيا چيزى ندارد؟ گفت: خدا وى را بر شما برگزيده و او را در دانش و جسم فزونى داده است، و خدا فرمانروایی خود را به هر که خواهد می دهد که خدا وسعت بخش داناست.

 

آیا کلّ آیاتی از این دست که در سراسر قرآن مجید کم نیست با همان آیه ی « مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ» منسوخ شده است؟

 

امّا این حرف و پرسش های سیاسی ربطی به حرفی که حافظ می زند ندارد، آن هم فقط با اشاره ای به این آیه از قرآن.

حافظ این عبارت قرآنی را استفاده کرده ولی به هیچ وجه رسول را فقط به معنیِ پیام آور خدا نیاورده است. می دانیم که واژه ی «رسول» برای ملائکه نیز استفاده شده است. در ابتدای سوره ی فاطر می خوانیم:

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ ۚ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [٣٥:١]

سپاس خداى را كه پديد آورنده‌ى آسمان‌ها و زمين است [و] فرشتگان را رسولانى كرد كه داراى بال‌هاى دوگانه و سه‌گانه و چهارگانه‌اند. در آفرينش، هر چه بخواهد مى‌افزايد، چرا كه خدا بر هر چيزى تواناست.

 

همچنین، جبرئیل در سوره ی تکویر رسولِ کریم و امین معرفی شده است:

 

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ [٨١:١٩]

كه قطعا اين قرآن سخن فرستاده‌اى ارجمند است (جبرئيل)

ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ [٨١:٢٠]

نيرومندى كه نزد خداوند عرش، منزلت والايى دارد

مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ [٨١:٢١]

در آن جا فرمانروا و امين است

 

 

حافظ در این غزل کاری به حکومت ندارد؛ هر چند خودِ جنابش مداحِ چندین حاکم و طرزِحکومت شان بوده است. رسول یا بهتر بگویم رسولانی که حافظ در این غزل ازشان پیروی می کند، در وهله ی نخست آن باد و بویی است که از گلستان را به سوی حافظ می آید و پای او را به گلستان می گشاید، و بعد، همان گل هایی اند که در آنجا او را دعوت به چیزهایی می کنند که خودشان برای خود حلال شمرده اند و ظاهرشان چنین نشان می دهد و چنین تبلیغ می کند.

در بیتِ نخست، «بوی گلستان» همان رسولِ امین و کریمی است که پیامی را به او می رساند و او را برمی انگیزاند تا همچون «بلبلِ بیدل» راهیِ گلستان شود و به علاج دماغِ خود بپردازد. «دماغ» چیست؟ چه چیز آن را بیمار می کند؟ چه علاجی برای آن مناسب است؟ ابیاتِ بعدیِ حافظ در واقع پاسخِ او به این پرسش ها به شیوه ی خودش است.

در بیتِ دوم، «گلِ سوری» آیت و به گونه ای رسولی است که به او روشنی می بخشد. فکر نمی کنم لازم باشد از تاریکی به چیزهایی مانند بی ایمانی و افسردگی و مانند این ها تعبیر کنم. گرفتاری های «دماغ» یکی دو تا که نیست. گلِ سوری در حقیقت به دل و دماغِ حافظ روشنی می دهد نه به فضای تاریکِ باغ. در روز هم می شود با دلِ تاریک به باغ رفت و همه چیز را سیاه دید و حتی خود را هم ندید.

در بیت سوم، حافظ دوباره همان بلبل بیدلی می شود که از فراغِ گل سوری می نالد. همین فراغ یکی از بیماری هایی است که «دماغ» را ناراحت می کند.

گلِ نرگس، در مصرع نخستِ بیت چهارم، رسولِ دیگری است با پیامی دیگر، ولی مرتبط. او نیز از فراغ دارد اشک حسرت می ریزد. در مصرعِ دومِ این بیت، آن صد داغی را که لاله به جان و دل دارد، سببی دارد از جنسِ علّتِ حسرتِ نرگس.

شاید،در بیتِ پنجم، سوسن زبان گشاده است تا نرگس و لاله را برای اشک حسرت و داغ به دل داشتن شان سرزنش کند؛ مخصوصاً، با کاری که شقایق می کند و مانند مردم خبرچین داغِ دلِ لاله را به دلیلِ شباهتی که به او دارد به همه نشان می دهد. خودِ لاله داغِ دلش را به این سادگی ها باز نمی کند و نشان نمی دهد. سوسن خودِ حافظ را هم که کارش همچون بلبلِ بیدل است دارد سرزنش می کند.

به نظر می رسد که بیتِ ششم در وصفِ همین سوسن و شقایقی باشد که رفتارشان مخالفِ کاری است که نرگس و لاله و بلبل انجام می دهند. یکی به جای حسرت خوردن باده می نوشد و دیگری جامی به دست گرفته و ساقی وار می خواهد از دیگران پذیرایی کند.

هر کدام از این ها رسولی است با پیامی، کم و بیش مشابه و متفاوت از پیام های دیگران. گرایشِ حافظ از میانِ این همه پیام به کدام سمت است؟ او در بیتِ پایانی اش می گوید:

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ      

     

نشاط و عیش را حافظ از سوسن و شقایق می گیرد و جوانی را از «گلِ سوری». از گلِ سوری آن غروری را که او را نسبت به غصه ی دیگران بی خیال کرده است یاد می گیرد تا وقت را غنیمت بداند و به فکر نشاط و عیش اش باشد و مانندِ بلبل بیدل کارش فقط آه و ناله نباشد.  

 

اگر بخواهیم عبارتِ «نَبُوَد بر رسول غیر بلاغ» را در این غزل با توجه به موردِ کاربردش در قرآن معنی کنیم باید بگوییم که حافظ با آگاهی از این که «باده پرستی» و «مستی» حرام است، می خواهد با سوء استفاده از این آیه از پیامِ رسول طفره برود و عذرِ بدتر از گناهی برای قصدی که دارد جفت و جور کند. اما. اگر بخواهیم این عبارت را با توجه به خودِ متنِ غزل معنی و تفسیر کنیم، می توانیم بگوییم که او هر کدام از گل ها را رسولی با پیامی می بیند و به این نتیجه می رسد که از «گل» پیروی و مطابقِ پیامِ او رفتار کند. مسئولیتِ عدمِ پیروی از بلبلِ نالان ونرگسِ گریان و لاله ای با داغِ نهان را خودش بر عهده می گیرد و نقصی در تبلیغ و رسالت شان نمی بیند.   

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:49