مغالطه ها یا خطاهای منطقی(11)

ساخت وبلاگ

 

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(11)

 

11. Beg the question

«مصادره به مطلوب» کنید. با همان حرف اوّل و همان اوّل بسم الله آب پاکی را رو دست طرف مقابل بریزید و با عرض پیش فرض هایی به او حالی کنید که تا تهِ قضیه را خوب خوانده اید. شعر ذیل از ایرج میرزا را برایش بخوانید تا بفهمد که بعضی چیزها آخرش از همان اوّلش معلوم است:

 

ابليس شبی رفت به بالين جواني

 

آراسته با شكل مهيبی سر و بر را

 

 

گفتا كه: «منم مرگ و اگر خواهي زنهار

بايد بگزينی تو يكی زين سه خطر را

 

 

يا آن پدر پير خودت را بكشی زار

يا بشكنی از خواهر خود سينه و سر را

 

 

يا خود ز می ناب كشی يك دو سه ساغر

تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را

 

 

 

لرزيد ازين بيم جوان بر خود و جا داشت

كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

 

 

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزيزند

هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

 

 

ليكن چون به مي دفع شر از خويش توان كرد

می نوشم و با وی بكنم چاره ی شر را»

 

 

جامی دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستی

هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

 

 

اي كاش شود خشك بن تاك خداوند

زين مايه ی شر حفظ كند نوع بشر را

 

 می بینید؟ از همان اوّل معلوم بود که کارش به کجا می کشد! از حرف بزرگانی بزرگتر از ایرج میرزا هم مایه بگذارید و آنان را نیز با خود هم عقیده نشان بدهید. می توانید سراغ حافظِ بزرگ بروید که گفته است:

 

 سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

 

بعد سری به حضرت مولانا و مثنوی اش بزنید و با حکایتِ دلنشینِ او در این باره، سخن حافظ را دلنشان بکنید. کدام حکایت؟

مولانا حکایتی دارد که خلاصه اش این است:

 

جوانی، اهل بغداد، ارث پدری را به تمام و کمال حیف و میل کرد و دچار فقر شد. بعد، گریان و نالان به درگاه خدا ابراز عجز و ناتوانی کرد و مدد خواست. شبی خواب دید که هاتفی به او می گوید که گره کارش در مصر باز می شود. هاتف به او نشانیِ جایی در مصر را داد و گفت گنجی در آن جا مدفون است. فردای آن روز جوان راهی مصر شد و با گدایی روزگار می گذراند تا این که به مصر رسید. در آنجا نیز برای رفع گرسنگی مشغول گدایی شد تا این که شبی عسس او را گرفت و به جرم گدایی و به اتهام دزدی به زندان انداخت. جوان پس از تحمل کتک های عسس برای خلاصی خود ماجرای خوابی را که دیده بود برای او تعریف کرد. عسس پذیرفت که او دزد نیست، ولی به او گفت که معلوم است خیلی احمق است که برای خوابی و خیالی این همه راه را طی کرده است. بعد برای آن جوان تعریف کرد که خود او نیز چند بار خواب دیده است که در بغداد، در فلان محله و فلان خانه  و فلان موضع از آن خانه گنجی مدفون است. جوان متوجه شد که نشانی های عسس با محله و خانه ی خودش در بغداد جور در می آید. پس از آزادی به بغداد و خانه ی خویش بازگشت و همان جایی را که عسس می گفت کَند و به گنج رسید و فهمید که آب در کوزه اش و او تشنه لب در پیِ سرابی می گشت.

 

از واعظ بزرگ، سعدی شیرین سخن، نیز این بیت را پیش بکشید که:

 

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم

یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم

 

 

به طرف بقبولانید که به همین که هست راضی باشد و سری را که درد نمی کند دستمال نبندد. می گویند به زیدی گفتند اگر به جهاد بروی و شهید بشوی در بهشت حورالعینی نصیبِ تو می شود. او که متأهل بود گفت: من خودم در خانه یک حوری دارم و برای  یک جفت «عین» خودم را گرفتار نمی کنم.

 

و این هم خواندنی است که نوشته اند:

 

یغمای جَندقی روزی به مدرسه ای رفت. نخست نمی خواست وارد مدرسه شود، اما دوست او اصرار کرد و او را واردِ مدرسه کرد. یغما با صدایی نسبتاً بلند خطاب به دوست خود گفت: مگر نشنیده ای که گفته ام:

یغما مَرُو به مدرسه ناگاه خر شوی...

 

طالب العلمی که این مصراع را شنیده بود، برفور گفت:

تحصیلِ حاصل است مگر ماده خر شوی

 

و منظورش این بود که در خر بودن، تو البته که نره خری هستی، تنها تغییری که باید اتفاق بیفتد تا کارت تحصیلِ حاصل نباشد این است که ماده خر شوی.   

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 111 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 12:11